جدول جو
جدول جو

معنی بشر اوسی - جستجوی لغت در جدول جو

بشر اوسی
(بِ)
ابن حارث بن عمرو بن حارثه بن هیثم بن ظفر انصاری اوسی ظفری. وی همان بشر بن ابیرق است. ابن عبدالبر گوید: او ودو برادرش مبشر و بشیر در جنگ احد حضور داشتند. و بشیر منافق بود و صحابه را هجو میکرد و سپس مرتد شد ولی از بشر و مبشر سخنی درباره نفاق نیاورده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 155 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ رِ اَ سَ)
نام عاشق هنده. (مؤید الفضلاء). وی عاشق هنده بود و جان خود را بر سر عشقش گذاشت. جعفرسراج این داستان را بتفصیل در کتاب مصارع العشاق خویش آورده است. رجوع به هنده و الاصابه ج 1 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن ابی خازم اسدی. از شاعران فحل و شجاع جاهلی و از مردم نجد بود. پنج قصیده در هجو اوس بن حارثۀ طائی بسرود آنگاه با قبیلۀ طی جنگیدو مجروح شد و بنی نبهان طائیان ویرا اسیر کردند. سپس اوس بن حارثه با دادن دویست شتر به بنی نبهان وی را بگرفت و جامه ای به وی پوشاند و بر مرکوب خود سوار کردو صد ناقه به وی بخشید و او را آزاد کرد. از آن پس بشر زبان بمدح وی گشود و پنج قصیده در مدح وی بسرود که قصاید هجوی پنجگانه پیشین را محو ساخت. وی را قصاید نیکی در فخر و حماسه است. در جنگی که بر ضد بنی وائل کرد، کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1) :
یکی چون بشر بن خازم دوم چون عمروبویحیی.
سیم چون اعشی همدان، چهارم نهشل حری.
منوچهری.
از شعرای عصر جاهلیت است. مرزبانی در الموشح آرد: که از ابی عمرو بن العلاء پرسیدند آیا کسی قوی تر از نابغه در شعرای جاهلی هست گفت آری بشر بن ابی خازم. شعر وی در صفحات 58، 59 این کتاب آمده است. (الموشح ص 59). ابن الندیم آرد: مدفن او ردّه است. دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت گرد کرده اند. (ابن الندیم). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 88 س 18 وج 2 ص 87 س 6 و ج 3 ص 30 س 4، 6 و بیان والتبیین ج 2ص 10 و ج 3 ص 15، 28، 53 و عقدالفرید ج 3 ص 67 و ج 6 ص 99 و الاصابه ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ اِوْ)
دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. سکنه 150تن. آب از رودخانه تنک راه. محصول برنج، غلات، حبوب و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشر دوستی
تصویر بشر دوستی
انسان دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
مردمدوست کسی که نوع بشر را مطلقا دوست داشته باشد دوستار مردم انسان دوست
فرهنگ لغت هوشیار